من و نی نی ها

دل نوشته

  فرزند عزيزم آن زمان كه مرا پير و از كار افتاده يافتي اگرهنگام غذا خوردن ، لباس هايم را كثيف كردم و يا نتوانستم لباسهايم را بپوشم اگرصحبت هايم تكراري و خسته كننده است صبور باش و دركم كن به ياد بياور ، وقتي كوچك بودي ، مجبور مي شدم روزي چند بار لباسهايت را عوض كنم براي سرگرمي يا خواباندنت مجبور مي شدم بارها و بارها داستاني را برايت تعريف كنم وقتي نمي خواهم به حمام بروم ، مرا سرزنش نكن وقتي بي خبر از پيشرفت ها و دنياي امروز ، سئوالاتي مي كنم با تمسخر به من ننگر وقتي براي اداي كلمات يا مطلبي ، حافظه ام ياري نمي كند ، فرصت بده وعصباني نشو وقتي پاهايم توان راه رفتن ندارند ، دستانت...
11 آذر 1391

دلتنگی

عزیزای من امروز بعد از چند ماه که بابایی و مامانی پیش ما بودن. دیشب دیگه رفتند خونه خودشون و ما دوباره تنها شدیممممممممممممممممممم.دیشب و امروز خیلی ناراحت بودم اما باز هم مثل همیشه بابایی بود و من دلداری داد .قربونش برم من ...
11 آذر 1391
1